پارسال که من ایران بودم، موقعی که از
میدون ولیعصر رد میشدیم، دو متر از پرهام فاصله میگرفتم و شالم که حتما از قبل روی سرم انداخته بودم. یک بار با BRT یک ایستگاه رفتم از سر ترس. یک نگرانی همیشگی بود.
پریروز از اونجا سه بار رد شدیم. سه بار گفتند "خانوم شالت رو بنداز" و هر سه بار توجهی نکردم. یک بار گفتم مرسی، یک بارش چیزی نگفتم، یک بار بهش خیره شدم. برای مامان که تعریف کردم، از دستم حرص میخورد. بهش میگم واقعا چطور آدمی تمام اون اعتراضات رو از دست میده و در آسایش میخوره و میخوابه و زندگی رو میکنه و بعدشم که برمیگرده، حاضر نیست یک ذره شجاعت خرج کنه.
من که ایران رو اینطوری ندیدم. من که همیشه ترسیدم و تحقیر شدم. چرا باید برگشت به اون وضع رو سادهتر کنم براشون؟ و همینطور آریا و کاتلین...
ما را در سایت و همینطور آریا و کاتلین دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 0bluefairy1 بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 13:51